نوشته شده توسط : علی سرابی یاقوند (علیا)

 اندیمشک شهر یکهزار شهید دفاع مقدس ، شهرشهدای مدافعان حرم  ورزمندگان سرافراز نبل الزهراء - سنگربان کرخه ودز حافظ دوکوهه بر بلندای تنگوان - دروازه طلایی استان زرخیز خوزستان - اندیمشک شهر حماسه ومقاومت شهر ایثاروفداکاری - شهر سرداران و امیران ولایتمدار شهری با جاذبه های طبیعی وبکر -شهر اریترین باستان - شهری که در طول هشت وادی آتش وخون بارهامورد حملات هوایی وموشکی ناجوانمردانه دشمن بعثی گرفت شهری که باوجود موقعیت جغرافیایی منحصر مورد توجه دشمن در دفاع مقدس بودتا جاییکه در چهارم آذر ۶۵ با ۴۵ فروند هواپیمای سوخو و میک بمدت یکساعت و چهل وپنج دقیقه اندیمشک را مورد اصابت انواع راکت قرار داد که بعداز جنگ جهانی دوم این حمله یکی از وحشیانه ترین حملات هوایی نام گرفت که در این فاجعه اندیمشک سیصد شهید تقدیم انقلاب نمود تا جاییکه رهبر ومقتدای عالم شیعه فرمودند 

صدام در اندیمشک قصابی کرد

ولی با وجود این همه فداکاری ورشادت هنوز نام این روز در تقویم دفاع مقدس خالی بوده ... 

نویسنده : علی سرابی یاقوند  



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , تاریخ , دفاع مقدس , , ,
:: برچسب‌ها: دفاع مقدس , اندیمشک , جنگ تحمیلی , جنایات صدام ,
:: بازدید از این مطلب : 334
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 آذر 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی سرابی یاقوند (علیا)

 

اندیمشک در چهارم آذر شصت وپنج چه گذشت 

برای اطلاع بیشتر  اینجا    کلیک کنید

 



:: موضوعات مرتبط: تصاویرمناطق , دفاع مقدس , , ,
:: برچسب‌ها: دفاع مقدس , اندیمشک , جنگ تحمیلی , جنایات صدام ,
:: بازدید از این مطلب : 347
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 آذر 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی سرابی یاقوند (علیا)

 

۲۱/ آبان سالروز شهادت سرداری از تبار سبزپوشان پدرموشک ایران شهیدوالامقام حسن تهرانی مقدم 

 

علیانوشت :

قدم هایش ثابت گام هایش استوار 

مثل کوه محکم بود در مسیر کارزار

هدفش استقلال برای امنیت وآزادی

در بلاد اسلام تا نباشد آثاری از کفار

راهش مانند خورشید افکارش برنده

آنگونه که خاری بوددردیدگان ستمکار

آرزویش این بود اسراییل محو گردد

تا ببارد شادی درضمیرآسمانها آشکار

سرباز ولایت بود عاشق راه حسین 

مجاهدی نستوه بوددر گفتار و کردار

عاقبت اثبات نمود ما می توانیم 

برسیم به خودکفایی باعمل نه باشعار

سرداری بی ادعا مدیری با صلابت 

بهترین الگوست برای انسانهای باوقار

بارها به قلب دشمن می زد مثل شیر

مالک اشتر عشق بود با نماد ذوالفقار

نام او چون صاعقه شرر بر دشمن زد

وقتیکه تولیدمیکرد موشکهای بیشمار

برازنده بود برایش پدر موشک ایران

برای جهان اسلام نام او باد افتخار

ارمغانش برای دنیای اسلام شد چنین 

دشمنان را درعمل نموده او ذلیل وخار 

عاقبت اسراییل از صفحه تاریخ برود

با موشکهایی که ازتهرانی مانده یادگار

گرچه دیگرنزایدمادرگیتی تهرانی مقدم را

ولی راهش ثبت شده درکردارهرپاسدار

تا قیامت نشود هرگز فراموش این شهید

برای علیا همیشه یاد او هست ماندگار

شاعرونویسنده : علی سرابی یاقوند



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , عکس , دفاع مقدس , ,
:: برچسب‌ها: دفاع مقدس , پدر موشک ایران , سردار سپاه , شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 319
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 آبان 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی سرابی یاقوند (علیا)

بنقل از سایت تا شهدا - حمید داودآبادی نویسنده دفاع مقدس و پژوهشگر دفاع مقدس نوشت:

خاطره ای که 22 سال است بغضش دارد گلویم را می خراشد و امسال، بالاجبار و یک بار برای همیشه، می گویم. 
هرچند که می دانم خیلی به ضررم تمام خواهد شد!
هرچه که بد شود، از غربت و مظلومیت 35 ساله حاج احمد متوسلیان، کاظم اخوان، تقی رستگار و سیدمحسن موسوی که بیشتر نیست!

اللهم فک کل اسیر
خرداد 1374، همراه حسین عزیزی رفته بودیم لبنان. یکی از روزها رفتیم طرف

بعلبک تا چندتایی از دوستان قدیمی ام در بعلبک را پیدا کنم. 
از شانس خوبم، برادر یکی از آنها را به نام "حمیّه" گیر آوردم ولی خودش نبود. طبق مهمان

نوازی لبنانیها، به زور ما را به خانه اش برد و شب را مهمان آنها بودیم. خانه ای کوچک و

شدیدا فقیرانه، ولی به یهترین نحوی از ما پذیرایی کرد و انصافا چیزی کم نگذاشت.
حمیه از اعضای رده بالای "جنبش امل" بود و من با برادر کوجکتر او "اکرم حمیه" تابستان

سال 62 در مقر امام مهدی (عج) بعلبک بودم و اتفاقا عکسهایم را هم آورده بودم.

در بین گپ و گفت، حرف کشید به چهار گروگان ایرانی. وقتی گفتم: "یکی از اهدافم در این سفر این است تا ردی از آنها پیدا کنم"
حمیه چشمانش گرد شد و گفت:

"اتفاقا یکی از افراد اصلی که در ربودن آنها دست داشته، الان در بیروت یک تعمیرگاه بزرگ اتومبیل دارد."

از خوشحالی نمی دانستم چه بگویم. وقتی فهمیدم او

"روبرت مارون حاتم" معروف به "کبرا"، (محافظ شخصی "ایلی حبیقه" فرمانده پست بازرسی "حاجز برباره"

بیروت، محل اسارت گروگانها) فردی است که شخصا حاج احمد متوسلیان را دستگیر کرده، زبانم بند آمد. 
دیگر تحمل ماندن نداشتم. وقتی پرسیدم: چگونه می شود او را دید؟ 
گفت: "راستش من خودم نمی دانم او کجاست، ولی یکی از نیروهای اطلاعات سازمان امل

دقیقا او را شناسایی کرده و محلش را بلد است ولی یک مشکل دارد.

با تعجب پرسییدم مشکل چیست؟ که گفت:
"چون کبرا از مسئولین رده بالای وحشی و جنایتکار فالانژها بوده، لو دادن او خیلی خطر دارد.

برای همین او مبلغی پول می خواهد. پول را هم بعد از این که شما رفتید سراغ او و مطمئن شدید خودش است، می گیرد."
مبلغ را که گفت، آن زمان به پول ما می شد "دو میلیون تومان".

نماز صبح را که خواندیم، یک ماشین گرفتیم و تخته گاز رفتیم بیروت. اعصاب نداشتم.

اضطراب وجودم را گرفته بود. نمی دانستم چطوری با کسی که حاج احمد متوسلیان را ربوده، روبرو شوم.

و چه کنم؟!
همان اول صبح، رفتم سراغ آقا رضا از دوستان حاج احمد. داخل اتاق که شدم

مشغول خوردن صبحانه بود. تعارف کرد که بنشینم. دستپاچه گفتم: 
"آقا رضا ... آقا رضا .... بگو چه خبری دارم؟"
با تعجب پرسید: چی؟
با ذوق و شوق فراوان که به تته پته افتاده بودم، گفتم:
"حاج احمد ... رفیقتون ... از اون خبر گیر آوردم."

لقمه در دستش ماند. چشمانش گرد شد. گفت: "از حاج احمد؟ چه خبری گیر آوردی؟ از کی؟ کجا؟"
که قضیه را تعریف کردم و گفتم که عامل اصلی ربودن حاجی در همین بیروتِ یک وجبی است.

فکرش را بکن آن نامرد خبیث الان دارد در تعمیرگاه خود کار می کند و بغل گوش ما زندگی راحت!

سرش را برد در ظرف غذا، لبخندی تلخ زد و گفت: 
"خب. حالا بشین صبحونت رو بخور."
فکر کردم دارد شوخی می کند! با تعجب گفتم: 
"آقا رضا، حاج احمد. اونی که دزدیدنش."
و باز خندید و گفت: صبحونه چی می خوری؟ فول یا حُمُص؟
اصلا نپرسید کجاست و کیست و کی این اطلاعات را به شما داده.

یکی دو ساعت بعد که احساس کردم حالش بهتر شده، گفتم: 
"آقا رضا، نمی خوای یه فکری بکنی و با کسی مطرح کنی که یه جوری

بریم ببینیم این یارو کجاست و چیکار می کنه و چه خبرهایی از حاج احمد و بقیه داره."
فقط خندید.

چند روز بعد، ناامید و خسته، شکسته و عصبانی، از لبنان برگشتیم ایران.
بعدها شنیدم "روبرت مارون حاتم" معروف به "کبرا" عامل اصلی ربایش چهار گروگان ایرانی

در تیر ماه 1361 در حاجز برباره، چون از طرف دستگاه قضایی لبنان به

جرم جنایات بیشمارش تحت تعقیب بوده، از لبنان گریخته و به کانادا رفته است!

 

منبع خبرسایت تاشهدا

 

لرپرس



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: برچسب‌ها: احمدمتوسلیان , جنگ , زنده است , شهدا , دفاع مقدس , لبنان ,
:: بازدید از این مطلب : 576
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 15 تير 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی سرابی یاقوند (علیا)

وهابیون بدسرشت 

مثنوی حماسی ازشاعرحماسه سرا

علی سرابی یاقوند

ذات بدوهابی 

بنام خداوند مهرآفرین

که داده غیرت به لردرزمین

بشنوای وهابی آل سعود

مسلم نقابی آل یهود



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , , ,
:: برچسب‌ها: شعر , غزل , غمگین , شهدا , دفاع مقدس , لری , اوا , علیا , حماسی , مثنوی , وهابی ,
:: بازدید از این مطلب : 610
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 2 مهر 1395 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 48 صفحه بعد